گویش لری خرمآبادی با لکی و کردی جنوبی به عنوان همسایگان قدیمی در عین تفاوت دارای قرابتهای زبانی زیادی هستند. در زیر تعداد محدودی از واژگان مشترک بسیار زیاد این گویشها به همراه معادلهای فارسی آنها آورده شدهاست.
فارسی | لری خرمآبادی | لکی | کردی جنوبی |
---|---|---|---|
بلند کردن | هیز | هئز، هیز | هیز |
سوگواری | آذیتی | ئازیهتی | ئازیهتی |
گیج | شیت | شئت، شیت | شیت |
چرخاندن | لِر، غِر | لر، خِر | خر |
پوسته | توژ | تووژ | تووژ |
عجیب | بلاجی | بلاجۊی، ئلاجۊی | ئڵاجهۊ |
زار (فقیر) | ژار | ژار | ژار |
مغز | مه زگ | مهزگ | مهژگ |
پوست | تووک | تووک | تووک |
خرچنگ | کرژئن | قژنگ، کژنگ | قرژنگ |
سلامت | ساق | ساق، ساک | ساق |
رشوه | روشه ت | روشهت | رشبهت |
جلو | نوها یا نووا | نووا | نوا |
بد | گه ن | پیس ، گه ن | گهن |
سالم | ئازا | ئازا | ئازا |
بار | گِل | گل | گل، کهڕهت |
آغوش | بالوش | باوش | باوش |
جمع | بِرمه | بِر | بڕ |
لاغر اندام | بَل باریک | بهلّه باریک | بهڵ باریک |
از هم پاشیده، دربدر | ته فراتین | تهفراتۊن-ئه یک شؤیا | تهفراوتۊناو |
شکاف | تلیش | تلیش | تلیش |
شکست خورد | توزِس | تووزیا | تووزیا |
شایعه، چو | چاو | چاوو | چاو |
سیلی | چهپاڵه | چهپاڵه | چهپاڵه |
حیله گر | رنباز | فن باز ، گاوباز ،چاپ چوله باز، رف شیله باز | ڕنباز |
ردیف ، رج | رزگ | رّزگ | ڕزار |
سرازیری | لیژ | لئژ، لیژی | لیژ |
منابع گوناگون نظرهای گوناگونی را در مورد تبار زبانی لکی ارائه میدهند. چنین به نظر میرسد که روند اخذ هویت کردی که از سدهها پیش مردم گوران مناطق اردلان (به مرکزیت سنندج) و سرزمین کرمانشاه در بر گرفت، در منطقه لکنشین تکمیل نشده و باعث مناقشهآمیز بودن موضوع تعلق قومیتی لکها شدهاست. نتیجتاً چنین به نظر میرسد که لکی از هر دو زبان کردیتبار و لریتبار عناصری داراست. با توجه به شباهت بسیار زیاد زبان لکی به پهلوی باستان میتوان نتیجه گرفت که لکی از بازماندگان زبان مادی است. ایل لک بالاوند ایرانی تبار شامل طوایف بالاوند، اولادها، کاوشوند،خلفوند، بهمنیا روند، پیراحمدوند، لروند کلهر و راجیوند که در منطقه هلیلان و زردلان ساکن هستند از تیره های قدیمی و بومی منطقه و از اعقاب طوایف ساسانیان هستند و بعضی معتقدند که از نسل بهرام گور و به احتمال قوی دارای آیین زرتشتی بوده اند.
گویشهای جنوبی کردی یا (جنوب شرقی) شامل تعداد زیادی لهجههای منفرد و متفاوت نظیر (کرمانشاهی، کلهری، سنجابی، لکی فیلی) در استانهای کرمانشاه، کردستان، ایلام و لرستان در غرب ایران و نیز در شرق عراق میباشند.
دانشنامه بریتانیکا لکی را لهجهای از زبان کردی نام میبرد. و شماری دیگر از منابع نیز لکی را در شاخه زبانهای کردی از شاخه زبانهای ایرانیتبار غربی قرار دادهاند. در کتاب "دائرةالمعارف اسلام" آمدهاست که: در لرستان قدیم برخی اقوام کرد (قبایل لک در شمال و همچنین در بین فیلیها، ایل محکی) زندگی میکنند.
دهخدا در مورد لکها و لهجه لکی مینویسد: کردهای لکی در لرستان ساکن و خوش هیکل و تنومندند. رنگ آنها گندمی و مویشان سیاه یا خرمایی تیرهاست. لهجه لکی؛ لهجهای از زبان کردی که مردم هرسین و توابع بدان سخن گویند. دائرةالمعارف بزرگ اسلامی نیز، لکی را لهجهای از زبان کردی دانستهاست؛ زبانشناس کانادایی آنونبی نیز در مورد لکی نوشتهاست که نظر فتاح را قبول دارد که لکی را در میان زبانهای کردی طبقهبندی کردهاست.
ساختار اصلی دستوری و افعال لکی «همانند دیگر لهجههای کردی» در زمره زبانهای شمال غربی ایرانی قرار میگیرد. این ارتباط همچنین با مشاهده بقایای ساختار کنایی (ارگاتیو) در لکی تصدیق میشود. در گویش لکی مانند سورانی و کرمانجی ویژگی ارگاتیو مشاهده میشود، بنابراین زبان لکی شبیه به کردی و از لری متفاوت است. ولی در لرستان ترکیب و واژههای لکی به شکل گستردهای به سوی لری تغییر کردهاند.
۷۰ درصد واژگان لکی با زبان فارسی مشترک است. ۷۸ درصد با لری خرمآبادی و ۶۹ درصد با لری شمالی. لکهای پیشکوه قویاً خود را لر میدانند و لکهای پشتکوه پیوندهای قوی فرهنگی هم با لرها و هم با کردها نشان میدهند.
برخی منابع لکی را در پیوستار تدریجی فارسی-لری-کردی در میان لری و گورانی قرار داده ولی همانندیهای آن بیشتر به سمت لری میدانند. برخی زبانشناسان هم لکی را کاملاً در دستهٔ لری طبقهبندی کردهاند.
زینالعابدین شیروانی نویسنده کتاب تاریخی بستانالسیاحه در سدهٔ نوزدهم، لکها به عنوان یکی از ایلهای لر مینامد. در دوران معاصر نیز ح. ایزدپناه نویسنده فرهنگ لکی، کرد دانستن لکها را یک «سوءتفاهم» و ناشی از استفاده واژه کرد از قدیم در معنی مردمان کوچنشین ایرانیتبار در سراسر منطقه میداند.
در لرستان جایگزینی زبانی به سوی لری در میان گویشوران لکی در جریان است و گویشوران لری نیز به نوبه خود گرایش به استفاده بیشتر از فارسی معیار دارند.
زبانهای هند و ایرانی نیز در خانواده بزرگتری قرار می گیرند که هند و اروپایی نامیده می شود. در به کار گیری اصطلاح زبانهای ایرانی دو نکته را می بایست در نظر گرفت: نخست این که زبانهایی در سرزمین ایران رایج هستند که رابطه ی خویشاوندی با زبان هایی ایرانی ندارند مانند ترکی و عربی که در بخش هایی از ایران رایج هستند، و در زمره ی خانواده ی زبان های ایرانی قرار نمی گیرند دوم زبان هایی که در خارج از مرز های جغرافیایی ایران رایج هستند و در زمره ی این خانواده قرار می گیرند: مانند زبان ها و گویش هایی که که در افغانستان و تاجیکستان رایج هستند. هم چنین می بایست در نظر داشت که در بررسی زبانها و گویشهای ایرانی از زبانهایی مانند فارسی باستان، فارسی میانه، زبان مادی و غیره نام برده می شودکه امروزه گویشوری ندارند و زبانهای مرده محسوب می شوند.
زبانهای ایرانی را از نظر تاریخی به سه دوره تقسیم می کنند: دور ه ی زبانهای باستان، دوره میانه و دوره ی نو. در دوره ی باستان زبانهای اوستایی، سکایی، فارسی باستان و مادی رایج بوده است. این چهار زبان منشعب از زبان ایرانی باستان هستند که زبانی فرضی است و هیچ اثری از آن باقی نمانده است. از فارسی باستان سنگوشته های هم چون بیستون و آثاری در تخت جمشید و نقش رستم بر جای مانده است.از زبان مادی آثار بسیار کمی بر جای مانده است تنها برخی از واژه های آن در دیگر زبانها استخراج شده است. از زبان سکایی باستان نیزآثاری بر جای نمانده است.تنها اثر بازمانده از زبان اوستایی کتاب اوستا است. زبان اوستایی به دوره ی میانه رسیده است اما در دوره ی نو از بین رفته است. به همین دلیل نمی توان زبان لکی را با زبان اوستایی مرتبط دانست.گرچه از این گفته به این معنی نیست که این زبانها اشتراکاتی ندارند. همانطور که پیشتر گفته شد همه ی این زبان ها در یک خانواده ی زبانی قرار می گیرند و ناگزیر در واژگان و ساخت آن ها و نظام آوایی آنهاشباهت هایی وجود دارد.
باید در نظر داشت که وقتی از مردن یا از بین رفتن زبانی گفته می شود مقصود این است که آن زبان گویشوری ندارد. بر جای ماندن آثار مکتوب یک زبان دال بر زنده بودن آن نیست. برخی زبانشناسان معتقدند زبان کردی بازمانده ی زبان مادی است اما این مدعا دقیق و مستند نیست و در آن تشکیک وجود دارد، زیرا آثاری از زبان مادی وجود ندارد که بتوان بدانها استناد کرد و رابطه ای قاعده مندی بین آنها و کردی پیدا کرد.
فارسی باستان تنها زبانی است که به دوره ی میانه و نو رسیده است. زبانها و گویش هایی کنونی ایرانی از جمله لکی را منشعب از فارسی میانه می دانند که در دوره ی میانه از تحول فارسی باستان به وجود آمده است. فارسی میانه به دو دسته ی شرقی و غربی تقسیم می شود. هم چنین فارسی میانه ی غربی به دو دسته تقسیم می شود: فارسی میانه جنوب غربی (پهلوی پارسیک) و فارسی میانه شمال غربی (پهلوی پارتی ). اصطلاح "زبان پهلوی" اصطلاحی بحث بر انگیز است زیرا این نام گاه به معنی زبان پارتی و گاه در معنی فارسی میانه اعم از فارسی میانه شمال غربی و جنوب غربی به کار رفته است. واژه ی پهلوی به معنی پهلوان از آنجا بر این زبان اطلاق شده است که اشکانیان یا پارت ها آیین جوانمردی و پهلوانی را در جامعه ترویج می دادند.در سنگوشته های نخستین شاهان ساسانی این دو زبان در کنار هم به کار رفته است. هم چنین واژه ی پهلوی را می توان بر گرفته از واژه ی "پهله" به معنای بخشی از بلندی های زاگرس نیزدانست. برخی معتقدند که واژه ی فیلی که به گو نه ای از کردی رایج در مناطق جنوبی تر اطلاق می شود "کردی فیلی" بر گرفته از این واژه(پهله) است. فارسی پارسیک یا همان دری در زمان ساسانیان زبان رسمی و اداری ایران شده است. لفظ دری به معنی دربار نیز از آنجا رایج شده است که این زبان در دربار شاهان به کار می رفته است. پس از استیلای ساسانیان بر مناطق شمالی تر و گسیل حاکمان و سرداران سپاه به مناطق مختلف رفته رفته زبان پهلوی کنار زده می شود و فارسی دری جایگاه گسترده تری می یابد .
در سنگنوشته های اواخر ساسانی تنها پهلوی پارسیک نوشته شده است. پس از استیلای اعراب بر ایران و اقتباس الفبای عربی جهت کتابت آثار ادبی ایرانیان این زبان جنوبی تر یا قوم پارس است که رسمی تر و فراگیر تر می شود. شاعران و ادیبان از آن پس آثار خود را با این زبان به کتابت در می آورند. زبان پهلوی هم چنان در میان مردم به کار گرفته می شده است،از آن پس اما گونه ی نوشتاری منسجمی ندارد.
به همین دلیل است که در مواردی که برخی از شاعران به گویش های محلی خود(پهلوی شمالی یا پارتی) شعر می سرودند به اشعار آنها پهلویات یا فهلویات گفته می شد. بارها این لفظ را در اطلاق به اشعاری مانند "چل سرو" و دیگر اشعار محلی شنیده ایم. اشعار بابا طاهردر این دسته قرار می گیرد. در بررسی زبانشناختی فارسی میانه شمالی و جنوبی به نکاتی در ساخت زبانی و شیوه ی تلفظ واژه ها دقت می شود. عموما زبانها یا گویش هایی که واج "ذ" در آنها به کار رفته است را در گروه شمالی قرار می دهند. مانند دو واژه ی "ذانستن" و "ذوما" که در مقابل دانستن و داماد در زبانهای جنوبی تر.دلایل و استنادات فراوان دیگری نیز وجود دارد که لکی را با شاخه ی شمالی زبانهای ایرانی دوره ی میانه مرتبط می سازد.مثلا قابلیت انتقال شناسه ی فعل به پس از مفعول در جملاتی مانند: "کتاوم آورد". در این ساخت "م" شناسه ی فعل است که به مفعول "کتاو" اضافه شده است. این ساخت در زبانشناسی "ارگاتیو" نامیده می شود .در زبانهای دوره ی میانه و باستان کاربرد فراوان داشته است. درزبانهای شمال غربی، مانند لکی و برخی از گونه های کردی این ساخت هم چنان کاربرد دارد.گرچه برخی از اندیشمندان با تساهل لکی را با لری مرتبط دانسته اند امروزه با تحقیقات فراوانی که در باره ی فارسی میانه(پهلوی پارسیک و پهلوی پارتی) صورت گرفته وجوه تمایز آنها روشن شده است.با دقت در این تحقیقات روشن می شود نیای زبان لکی پهلوی پارتی است و اگر برخی لک ها را با تساهل یا هر دلیل دیگری لر محسوب داشته اند تنها به دلیل قرابت جغرافیایی و فرهنگی آنهاست و گرنه از نظر زبانی و خانواده های زبانی لکی با لری قرابت چندانی ندارد. البته همانطور که پیشتر نیز گفته شد شباهت زبانهای ایرانی ناگزیر است ودر این گونه موارد می بایست به تمایزات نگریسته شود.
منابع:
1-تاریخ زبان فارسی . دکتر محسن ابواقاسمی
2-تاریخ زبان فارسی. دکتر پرویز ناتل خانلری
3-تاریخ زبان فارسی. دکتر مهری باقری
4-شکل گیری زبان فارسی. ژیلبرت لازار. ترجمه ی مهستی بحرینی
5-مجله ی زبانشناسی شماره اول سال 1382
6-واجشناسی تاریخی زبان فارسی. دکتر مهری باقری
اصطلاحات زبان، گویش ،لهجه و گونه در مباحث مختلف زبانشناسی به طور گسترده ای به کار می روند. زبانشناسان در این باره اتفاق نظر ندارند و تعریف جامعی که مورد پذیرش همگان باشد وجود ندارد. اصطلاح گونه، مفهوم عام تری دارد.گونه اصطلاحی خنثی است که به طور کلی در مورد هر نوع زبانی به کار گرفته می شود. اصطلاح گونه در در ترکیباتی مانند گونه ی رسمی، گونه ی نوشتاری، گونه ی گفتاری و گونه ی معیار به کار می رود. برخی از زبانشناسان نیز از اصطلاح گونه را در مورد آن دسته از نظام های زبانی به کاربرده اند که دارای وجوه اشتراک بسیار و تفاوتهای کمی هستند و امر تفهیم و تفاهم میان گویندگان آنها بدون مشکل امکان پذیر است. از این دیدگاه فارسی دارای گونه های مختلف محلی مانند گونه تهرانی، اصفهانی، شیرازی،کرمانی و غیره است.
در مورد گویش،لهجه و زبان مساله پیچیده تر است. اصطلاح گویش در مورد تفاوت های تلفظی، دستوری و واژگانی گونه های زبان به کار برده می شود. اما لهجه در مورد تفاوت های تلفظی زبانها به کار برده می شود. به این ترتیب هر زبان دارای گویش ها و لهجه های مختلف است. برای تشخیص زبان و گویش از یکدیگر از دو گروه معیار های زبانی و غیر زبانی(سیاسی،فرهنگی و اجتماعی) استفاده می شود. اما اشکال کار آنجاست که این معیار ها نه مطلق هستند و نه بر هم منطبق.
با توجه به اینکه لکی، لری،کردی و فارسی از زبان های ایرانی هستند، بالتبع شباهت های ساختاری و واژگانی بسیاری دارند. یافتن ملاکی برای تعیین میزان تفاوت آنها دشوار است. زبانهای ایرانی که خود از زبان های هند و اروپایی منشعب شده ا ند دچار تحول شده اند و آنچه که امروز در سرزمین ایران رایج است صورت های متحول شده ی زبان ایرانی مادرهستند که در سیر تحول تاریخی خود به گویش ها و زبانهایی هم چون لکی، کردی، لری، بلوچی فارسی و غیره تحول یافته اند. بنابراین ساخت ها و واژگان مشترک و مشابه در هر کدام از آنها دیده می شود. اما به نظر می رسد که لکی در برخی موارد به کردی و در برخی موارد با لری قرابت بیشتری دارد. همجواری لک ها با لرها و کردها در بستر جغرافیایی و زمانی موجب تاثیر این زبانها بر یکدیگر شده است. وامگیری واژگانی که از مهمترین عوامل تاثیر پذیری زبانها از یکدیگر است می تواند در این مورد نیز اتفاق افتاده باشد: همچنانکه زبان فارسی واژگان بسیاری از عربی پذیرفته است. اما روشن است زبان لکی و کردی در ساخت آوایی و دستوری آنها شباهت هایی بیشتری از لکی و لری دارند. گفته می شود زبانهای کردی و لکی را می توان منشعب از زبانهای غربی و لری را منشعب از زبانهای شرقی دانست. زبانشناسان در بررسی گویش ها به تهیه اطلس های زبانی می پردازند. اگر زبان ها را در مناطق جغرافیایی بر روی پیوستار زبانی بررسی کنیم در می یابیم لکی در حد فاصل کردی و لری قرار دارد. با این حال آیا می توان لکی و قوم لک را دارای هویت مستقل دانست؟بی شک یافتن پاسخی برای این پرسش دشوار است. زیرا تحولات اجتماعی و تبادل و تعامل فرهنگی در بستر زمان چنان بر اقوام و زبان آنها تاثیر می گذارد که نمی توان به روشنی مرزی برای یک قوم یا یک زبان در نظر گرفت. با این حال می توان زبانها و گویش ها را فارغ از تحولات اجتماعی و تاریخی به صورت همزمانی بررسی کرد.
بدون در نظر گرفتن سابقه تاریخی و تاثیر پذیری گویش ها و زبان ها از یکدیگر نیز می توان به معیاری در این زمینه دست یافت. مهم ترین و معمول ترین معیار زبانشناختی برای تشخیص زبان از گویش فهم متقابل است. بر اساس این معیار اگر گویندگان دو گونه زبانی بدون هیچ گونه آموزش آگاهانه بتوانند با یکدیگر ارتباط برقرار کنند می توان آن دو گونه را گویش های یک زبان در شمار آورد. اما اگر تفهیم و تفاهم میان گویندگان آنها امکان پذیر نباشد باید آن دو را زبان های جداگانه دانست. این معیار البته مطلق نیست زیرا قابلیت فهم متقابل خود دارای درجاتی است که ممکن است بین صفر تا صد درصد در نوسان باشد.در صورتی که فهم متقابل در این پیوستار در حد نهایی قرار گیردآن دو گویش هایی از یک زبان هستند. اما آنگاه که فهم متقابل اندک باشد آن دو زبان مستقل خواهند بود. در صورتی که فهم متقابل تاحدودی و نه به صورت کامل ایجاد شود تشخیص زبان از گویش دشوار می گردد. حال به رابطه ی لکی با فارسی لری و کردی بیندیشیم: به راحتی می توان دریافت که فهم متقابل بین گویشور لکی وگویشور فارسی حاصل نمی شود، پس لکی در قیاس با فارسی زبان مستقل است. در مقایسه ی لری و فارسی فهم متقابل نه تنها به سادگی صورت می پذیرد بلکه تفاوت لری و فارسی به نظر می رسد کمتر از آن است که لری را گویش در نظر بگیریم. لری در برخی موارد تفاوت هایی آوایی و تلفظی با فارسی دارد. بر اساس تعریفی که در بالا ارایه شد لری را نه تنها نمی توان زبان مستقل یا گویش دانست بلکه لهجه ای از فارسی است. اما این نکته را می بایست در نظر داشت که فارسی را نیز می توان لهجه ای از لری دانست مشروط بر اینکه لری به لحاظ اجتماعی و سیاسی زبان برتر جامعه شناخته شود. بر اساس معیار بالا می توان لکی و لری را نیز مقایسه کرد. لک زبانان و لرها به راحتی می توانند همدیگر را درک کنند. به نظر می رسد که در این مورد با پدیده ی دوزبانگی مواجه باشیم زیرا در استان لرستان ودر شهرهای مختلف دیگر لرها و لک ها قرن ها در کنار هم زندگی کرده اند و زبانهای لری و لکی را با هم فرا می گیرند. ودرک متقابل آنها به دلیل دوزبانه بودن آنهاست. به نظر می رسد با رعایت شرایطی که در معیار درک متقابل ذکر شد این درک متقابل کمتر صورت گیرد:یعنی با یافتن افراد لر و لکی که در محیط دوزبانگی نبوده اند و بررسی ایجاد ارتباط میان آنها می توان نشان داد که درک متقابل آنها چندان آسان نیست.
زبانشناسان پذیرفته اند که زبان کردی دارای هویت مستقل از فارسی است. برخی کردی را بازمانده ی زبان مادی که از زبانهای ایرانی باستان است می دانند. زبان کردی خود دارای گونه های مختلف است. لکی به گونه های جنوبی تر مانند کلهری و فیلی شباهت بیشتری دارد و درک متقابل در ایجاد ارتباط با کرد زبانان جنوبی تر برای لک ها آسانتر است. با این حال نمی توان لکی را گویشی از کردی دانست زیرا درک متقابل لک ها و کردهایی که به گونه هایی سورانی و هورامی سخن می گویند دشوار است.حال باید در نظر داشت که زبانها یا گویش هایی که در غرب ایران و در طول کوههای زاگرس رایج هستند بر روی یک پیوستار زبانی قرار دارند و به تدریج از هم متفاوت می شوند ودر عرض هایی جنوبی تر لری بختیاری به قدری متفاوت است که درک آن برای کردها بسیار دشوارتر از لرها و لک هاست.
از سوی دیگر ممکن است برای تعریف زبان و گویش وتشخیص آنها از یکدیگر از معیارهای غیر زبانی نیز استفاده شود. این گونه معیارها ممکن است در شرایط معینی، معیار قابلیت فهم متقابل را تحت الشعاع قرار دهند. مرز های سیاسی کشورها، نگرش افراد نسبت به زبان ها و ارزش و اعتبار اجتماعی زبان ها از جمله ی معیار های غیر زبانی مهم در این زمینه هستند.قرار گرفتن گویشوران لک در استانهای لرستان، ایلام، کرمانشاه و همدان موجب شده است که زبان آنها گاه گویشی از لری و گاه کردی پنداشته شود. اما باید در نظر داشت که این معیارها غیر زبانی هستند و اعتبار علمی چندانی ندارند.
گونه های زبانی نیز وجود دارند که بر اساس معیارهای زبانشناختی باید آنها را زبانهای جداگانه ای به حساب آورد اما معیار های غیر زبانی سبب می گردد که بویژه افراد غیر متخصص آنها را گویش بدانند. افراد غیر متخصص معمولاً گونه ای را که به دلایل غیر زبانی(مانند کاربرد در آموزش و رسانه های گروهی،دارا بودن پشتوانه ی علمی و ادبی،خط، گویندگان زیاد و بویژه تحصیلکرده،قلمرو جغرافیایی گسترده و غیره )برجسته شده است، زبان می نامند و سایر گونه ها را گویش یا لهجه می نامند. زبان لکی نیز به دلیل نداشتن گونه نوشتاری، نداشتن پشتوانه علمی و اندک بودن گویشوران در قیاس با کردی و لری به این سرنوشت دچار شده است و افراد غیر متخصص هیچگاه آن را دارای هویت مستقل ندانسته اند. حال آنکه با بررسی علمی این زبا ن و پیشینه ی تاریخی و ادبی آن روشن می شود که دارای هویت مستقل و پویا بوده است و در بستر تاریخی سیر تحول جداگانه ای را دنبال کرده است.
به این ترتیب به نظر می رسد که یک معیار قاطع برای تعیین دقیق مرز میان مفاهیم زبان و گویش که در تمام موارد قابل استفاده باشد، وجود ندارد و معیارهای گوناگون موجود نیز ممکن است در مواردی با یکدیگر در تعارض قرار گیرند. بنابراین برای ساده تر شدن کار شاید پیشنهاد زبانشناسان مبنی بر ارایه تعریف از اصطلاحات گویش و زبان بر اساس شرایط سیاسی، فرهنگی و اجتماعی در محدوده ی هر کشور پذیرفتنی تر باشد.
نکته ی آخر که می توان بدان اشاره کرد این است که می توان بدون در نظر گرفتن رابطه ی زبان لکی با دیگر گویش ها و زبان ها، تنها به بررسی علمی آن پرداخت و با توجه بیشتر به پیشینه و غنای آن در حفظ و اعتلای این زبان شیرین گام برداشت. به این ترتیب است که دیگر نیازی به مقایسه وسنجش آن با دیگر گویش ها احساس نمی شود.
منابع :
باقری،مهری.1386.تاریخ زبان فارسی.تهران. نشر قطره
مدرسی ، یحیی.1368.در آمدی بر جامعه شناسی زبان.تهران.موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
ناتل خانلری،پرویز.1353.تاریخ زبان فارسی.تهران.بنیاد فرهنگ توس